چقدر صبوریم شایدم ابله هستیم، الاغ های خوش سواری بده، و پشت میز نشسته شکمش را به زور مهار می کند،
مزرعه دست خوکها افتاده بود، و گوسفندان با خوشحالی این پیروزی را جشن گرفته بودند، جورج خودکارش را روی لبش تکیه داده بود، و به سخنرانی بی سر و ته خوکی شکم گنده گوش میداد.
یکی از بره ها خون بالا آورده بود، مادرش شیون می کرد، پدرش خوشحال بود از اینکه فرزند او به عنوان قربانی انتخاب شده .
آیا باید یا...
برچسب : نویسنده : kokabhemat بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 16:11
برچسب : نویسنده : kokabhemat بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 16:11
برچسب : نویسنده : kokabhemat بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 16:11
دستهایم را پر از گذشته هایم می کنم،
آهنی گداخته که از لا ی انگشتان یخزده ام، می چکد.
از زندگی هیچ نمی ماند، الا احساس، ادراک، انتخاب
دستهایم تهی می شود، در میان چارچوب تابوتم نشسته ام.
و آتشی از کاش ها نفسم را تنگ کرده اند.
....
گردوی پوچ زندگی و این همه جنگ و جدال بر سر هیچی اینهمه بزرگ و پهناور .
آیا باید یا...برچسب : نویسنده : kokabhemat بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 16:11
برچسب : نویسنده : kokabhemat بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 16:11
برچسب : نویسنده : kokabhemat بازدید : 67 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 16:11
کمک کن رفتن ها را بپذیریم خدایا
هر چقدر نگاهش کردم که بماند اما باید می گفتم بمان
او قسم خورده بود اگر بگویم می ماند
گاهی نگاه کافی نیست باید گفت
آیا باید یا...برچسب : نویسنده : kokabhemat بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 16:11